يك روز تفريح
نفس مامان:
ديروز جمعه صبحانه و ناهار دعوت عمو هادي (دوست بابايي) بوديم و رفتيم خرو (چشمه جعفري) . قرار بود صبح ساعت 7 بريم ولي به خاطر شما كه لالا بودي ساعت 10 رفتيم اونجا يه جاي خوب پيدا كرديم و نشستيم بعد بابايي و عمو هادي بساط آتيش به پا كردند تا صبحانه درست كنند ، اونم چه صبحانه اي.خاله زهرا زحمت كشيدند گوجه و تخم مرغ برداشته بودند صبحانه املت آتيشي خورديم .
بعد از صبحانه بابا و عمو رفتند پياده روي و كوهنوردي ما هم همونجا مونديم ، يه كم كه بازي كردي خوابت برد من و خاله هم با هم صحبت ميكرديم. بعد كه آقايون اومدند استراحت كردند و چاي و تخمه و....
وقت ناهار شد بازم آقايون دست به كار شدند ما هم كه ديگه تماشا و عكس...
قبل از عمل
بعد از عمل
بعد از ناهار و استراحت ،چاي آتيشي خورديم اين عكس از چايساز بيابوني(به قول عمو هادي)
شما هم كه در حال بازي و عشق و حال
وقتي آفتاب داشت غروب ميكرد اومديم خونههههههههههههههه.........................