اولين مرواريد و آش دندوني
تاريخ سرزدن اولين مرواريد : 15/8/1392
سلام عزيز دل مامان:
الان يه چند روزي ميشه كه مريض شدي و اصلا حال نداري واسه شيطوني كردن ، بردمت دكتر گفت سرماخوردي ديروز تب كردي و من خيلي نگران بودم ولي الان بهتري قربونت برم.
البته همزمان داري دندونم در مياري يكيش كه در اومده (پاييني سمت چپ) من كه كلي از اين قضيه ذوق كردم ولي به خاطر اينكه داري اذيت ميشي خيلي دلم گرفته . دلم تنگ شده واسه بازي كردنات و ورجه وورجه كردنات خدا كنه زودتر خوب بشي چون هنوز يكي ديگشم داره در مياد.
ديروز رفته بوديم خونه مامان جون چون خيلي تو خونه بهونه ميگرفتي بردمت كه يه كم سرگرم بشي مامان جونم دستشون درد نكنه برات آش دندوني درست كردند.
گذاشتم جلوي خودت ببينم عكس العملت چيه ولي فدات بشم چون حالت خوب نبود اصلا بهش دست نزدي.
قربون نگاه قشنگت برم وقتي مريض هستي زود روحيتو نميبازي عزيــــــــــــــــزم