اولين يلداي سه نفره
شب یلداست؛
شبى که در آن انار محبت دانه مى شود
و سرخى عشق و عاطفه ، نثار کاسه هاى لبریز از شوق ما
شبى که داغى نگاه هاى زیباى بزرگ ترها
در چشمان کودکان اوج مى گیرد و بالا مى رود.
عزيز دلم؛ امسال اولين سالي بود كه يلدا در كنار ما بودي چقــــدر تو به زندگی ما معنا دادی پسرم دوستت دارم بینهایت از ته قلبم امیدوارم همیشه لبت مثل پسته شب یلدا خندون باشه .
دیروز طبق معمول هر روزه بعد از ظهر خوابیدی منم که خوابم نمیومد و بیکار نشسته بودم که یهو یه فکری به ذهنم رسید .
تصمیم گرفتم میوه هایی که قراره شب یلدا بخوریم رو یه کم تزیین کنم یه چیزایی هم اضافه کنم و یه سفره کوچیک پهن کنم تا تو و بابایی رو سورپرایز کنم.
یک ساعت به اینکه بابایی از سر کار بیاد دست به کار شدم و شروع کردم به تزیین میوه ها و درست کردن مسقطی انار که هنوز چند روز پیش یاد گرفتم و ...
آماده که شد سریع همه رو کنار هم چیدم روی میز و بابا زنگ زد همزمان شما هم از خواب بیدار شدی .
بابایی که وارد شد :
من : (یلدا مبارکـــــــــــــــ )
سپهر : (الان میام همشو بهم میریزم ، منو از خواب بیدار میکنین؟ )
اينم سپهر خواب آلود و ماحصل تلاشهاي مامانش:
بابايي از مسقطي خيلي خوشش اومد همشو تا ته خورد ولي من نخوردم زياد با ذايقم جور نبود.