سپهرجونسپهرجون، تا این لحظه: 11 سال و 3 ماه و 14 روز سن داره

سپهر کوچولو

گذر زمان

سلام پسر گل مامان اين روزا خيلي شيطون شدي هر چي بزرگتر ميشي بيشتر با كارات و شيرين زبونيات دل من وبابايي رو ميبري ، قربونت بشم   خرو باغ يكي از دوستان بابايي     چشمه جعفري ، قربون ژست گرفتنت بشم.     خونه پريسا جون كه الان همسايه مون شدند     بزرگ مرد كوچك من         هميشه سلامت باشي عزيزم     ...
14 شهريور 1395

22 ماهگی

    ﺭﺍﺿﯿﻢ ﺍﺯ ﺗﻮ، ﭘﺎﯾﯿﺰِ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻨﯽ ﻣﻦ .. ﻣﯽ ﺑﻮﺳﻢ ﻭ ﻣﯽ ﺑﻮﯾﻢ ﺑﺮﮔﻬــــﺎﯼ ﺯﺭﺩ ﻭ ﻗﺮﻣﺰﺕﺭﺍ ﻧﻔﺲ ﻣﯿﮑﺸﻢ ﺩﺭ هوایت ﺑﻮﯼ ﺑﺎﺭﺍﻥ ﺩﺍﺭﯼ ﺑﻮﯼ ﺧﺎﮎ ﻭ ﺑﺮﮒ ﻣﻦ ﺑﻮﯼ ﺧــــــــــﺪﺍ ﻣﯽﻓﻬﻤﻢ ﺍﺯ ﺗـــﻮ   سپهر عزيزم توي اين ماه يك پروژه عظيم رو از سر گذرونديم ( از شير گرفتنت)    احساس ميكنم الان مستقل تر از قبلا شدي شباي اول بغلت ميكرديم تا خوابت ببره يا ميذاشتمت روي پاهام و تكونت ميدادم ولي دو شبه كه خودت سرتو  ميذاري رو بالشتت ميگي بيا واسم شعر بخون خودتم همراهي ميكني تا وقتيكه خسته ميشي و خوابت ميبره . محرم امسال با محرم...
1 آذر 1393

21 ماهگی

کودکی  زیباترین و کوتاه ترین اتفاق ناخواسته ی زندگی ست.         سلام پسر گلم ، توي ماهي كه گذشت يعني مهر ماه يه روز بردمت داروالشفا واكسن آنفولانزا زدي الانم داري 4تا دندون با هم در مياري دو تا از پايين و دوتا نيش بالايي البته هنوز در نيومده فقط سرش از زير لثه ديده ميشه ، ميدونم اذيت ميشي پسرم واسه همين دوست دارم زودي همه دندونات در بياد تا راحت بشي . 13 مهر (روز عيد قربان) تولد نوشين جون بود صبحش رفتيم خرو ناهار دعوت عمه مليحه بوديم گوسفند قربوني كرده بودند عصرشم تولد گرفتيم و شامم  همونجا خورديم ، روز خ...
20 مهر 1393

20 ماهگی

سلام سپهر عزيزم ، 20 ماهگيت مبارك گلم . ببخشيد كه دير ميام آپ ميكنم  بزودي ميام با كلي عكس و خبر . ميبوسمت عزيزم. ...
18 شهريور 1393

پرواز ابدي

  چند ساعت پيش هفت كودك فارغ از دنياي پر هياهوي ما سوار هواپيمايي شدند كه به سوي ابديت آماده پرواز بود. چند ساعت پيش اين هفت كودك شايد هيجان اولين سفر با هواپيما را مز مزه مي كردند. چند ساعت پيش جواني به بدرقه نامزدش با دسته گلي آمده بود . چند ساعت پيش مادري براي سلامتي فرزندش زير لب چيزي با خود زمزمه ميكرد. چند ساعت پيش پدري پاي تلفن با اظطراب ساعت پرواز دخترش را جويا ميشد. چند ساعت پيش عده اي در طبس نشستن هواپيماي عزيزانشان را لحظه شماري مي كردند. چند ساعت پيش حدود چهل نفر پاي به داخل هواپيمايي گذاشتند كه قرار بود در فرودگاه طبس فرود آيد ، اما چند ساعت  پيش بي مسئوليتي عده ا...
19 مرداد 1393

19 ماهگی

19 ماهگيت مبارك عزيزدلم   جهان، بی خنده های تو معنا نخواهد داشت. اگر تو نباشی، هیچ بهاری حتی اگر لبریز شکوفه باشد ، دیدن ندارد.         سلام پسر گلم ، باورم نميشه اينقدر زود گذشت داري واسه خودت مردي ميشي ديگه بايد بهت بگم بزرگ مرد كوچك من شب بيست و يكم ماه رمضان امامزاده ، داري قرآن به سر ميكني فداي تو بشم من       از خبراي جديد بگم كه دو تا از دندوناي آسيابت  كامل دراومده سوم مرداد ماه عقد دايي امير بود كه چون توي ماه رمضون گرفتيم بعد از افطار رفتيم امامزاده اونجا عقد كردند بعد واسه پذيرايي از مهمونا رفتيم ...
18 مرداد 1393

18 ماهگی

18 ماهگيت مبارک گل قشنگم   اين ماه داره دو تا از دندوناي آسيابت در مياد و ميدونم پسر گلم داري اذيت ميشي ولي چاره اي نيست ديگه. بعضي وقتا کلي باهامون حرف ميزني ولي به زبون خودت اون موقعه که ميخوام قورتت بدم خيلي بانمک حرف ميزني البته  يکي دو کلمه رو واضح ميگي اون وسط ، منم منظورتو ميفهمم قربونت برم. سه شنبه قراره ببرمت مرکز بهداشت واسه واکسن ١٨ ماهگي اميدوارم اذيت نشي. راستي امسالم اولين ماه رمضوني هستش كه تو در كنار مايي.     ...
15 تير 1393

17 ماهگی

زندگي بازي نيست ، اما بازي زندگي كودك است ...     چند روزه كه ميخوام بيام وبلاگتو آپ كنم ولي فرصت نميكنم الانم كه مريض شدي از ديروز هر چي ميخوري بالا مياري برديمت دكتر گفت ويروسه احتمالا از كسي گرفته و سه چهار روز طول ميكشه با تب و اسهال هم همراهه ، خدا كنه زودتر خوب بشي عزيزم نمي تونم ببينم كه تو مريض باشي . فردا نيمه شعبانه تولد امام زمان (عج) ، امشب قراره همه برن سرخاك باباي بابايي ولي من و تو توي خونه ميمونيم تا مريضيت بدتر نشه پسر گلم. ماه ديگه هم واكسن 18 ماهگيت رو بايد بزنيم كه از الان واسه اون روز استرس دارم آخه هر سري كه واكسن داري تب ميكني ولي از بابت اينكه آخرين واكسنته خوشحالم. ...
21 خرداد 1393

16 ماهگي

پسر قشنگم 16 ماهه شد .   یک دقیقه سکوت برای رویاهای شیرین کودکی ، که هرگز باز نخواهند گشت!   سپهر عزيزم ، اين ماه تصميم گرفتم  برگردم سركار البته فقط شيفت بعدازظهر ، يه پرستار مهربون قرار شده بياد از تو مراقبت كنه . از امروز قراره برم چون اولين باره كه ميخوام تو رو تنها بذارم يه كم استرس دارم خيلي بهت وابسته شدم عزيزدلم تو هم همينطور ، واسه همين برام سخته حتي يه دقيقه كنارت نباشم هي خودمو دلداري ميدم ميگم همش 3 ساعته چشم رو هم بذارم تموم ميشه . ولي خيلي دلم واسه كارمم تنگ شده و فك ميكنم  وابستگي زياد هم خوب نيست و اين دليلي شد تا اين تصميم رو بگيرم . البته اين...
29 ارديبهشت 1393