22 ماهگی
ﺭﺍﺿﯿﻢ ﺍﺯ ﺗﻮ، ﭘﺎﯾﯿﺰِ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻨﯽ ﻣﻦ ..
ﻣﯽ ﺑﻮﺳﻢ ﻭ ﻣﯽ ﺑﻮﯾﻢ ﺑﺮﮔﻬــــﺎﯼ ﺯﺭﺩ ﻭ ﻗﺮﻣﺰﺕﺭﺍ
ﻧﻔﺲ ﻣﯿﮑﺸﻢ ﺩﺭ هوایت
ﺑﻮﯼ ﺑﺎﺭﺍﻥ ﺩﺍﺭﯼ
ﺑﻮﯼ ﺧﺎﮎ ﻭ ﺑﺮﮒ
ﻣﻦ ﺑﻮﯼ ﺧــــــــــﺪﺍ ﻣﯽﻓﻬﻤﻢ ﺍﺯ ﺗـــﻮ
سپهر عزيزم
توي اين ماه يك پروژه عظيم رو از سر گذرونديم ( از شير گرفتنت) احساس ميكنم الان مستقل تر از قبلا شدي شباي اول بغلت ميكرديم تا خوابت ببره يا ميذاشتمت روي پاهام و تكونت ميدادم ولي دو شبه كه خودت سرتو ميذاري رو بالشتت ميگي بيا واسم شعر بخون خودتم همراهي ميكني تا وقتيكه خسته ميشي و خوابت ميبره .
محرم امسال با محرم سالاي ديگه فرق داشت روز اول محرم بابابزرگ بابايي فوت كردند و در عين ناباوري ما رو ترك كردند چون نه مريض بودند نه مشكل خاص ديگه اي داشتند ، سيزدهم اين ماه چهلمشون هست. روحشون شاد انشالله جاشون توي بهشت باشه.
اين عكس رو روز عاشورا كنار نخل هييت ميارزه ازت گرفتم.
ديروز جمعه توي خونه نشسته بوديم كه يهو تصميم گرفتيم بريم خرو يه دوري بزنيم حال و هوامون عوض بشه چون فصل پاييزش خييلي قشنگه تو هم كه خيلي سرحال بودي و واسه عكس گرفتن كاملا همكاري ميكردي قربونت بشم.