8 ماهگی
سلام به دوستای گلم یه چند وقتی بود که کامپیوتر نداشتیم و نتونستم بیام آپ کنم حالا با تاخیر اومدم از ٨ ماهگی گل پسرم بگم و عکساشو بذارم از دوستانی که این چند وقت کامنت گذاشتند هم تشکر میکنم ، شرمنده کردید.
گل مامان ، تقریبا یه ماه میشه که میتونی سینه خیز بری البته اولش واسه چهاردست و پا کردن تلاش میکردی ولی چون سینه خیز زودتر به مقصدت میرسی کلا از خیرش گذشتی خیلی جالبه وقتی یه جایی میخوای بری که خطرناکه صدات میزنم سپهر برمیگردی یه نگاه بهم میندازی و با سرعت بیشتری به راهت ادامه میدی اگه بگم میام میگیرمت که دیگه هیچی با سرعت نور میری. بعضی از اشیا رو میشناسی مثلا وقتی میپرسم پنکه کجاست؟سریع به پنکه نگاه میکنی یا میپرسم آب میخوای ؟ به یخچال نگاه میکنی...
فقط این روزا یه نگرانی در موردت دارم اونم غذا نخوردنته ، موندم دیگه چی درست کنم که تو بخوری هر غذایی که بهت میدم در میاری یعنی اینجوری بگم اصلا غذا نمیخوری خدا کنه خوب بشی وگرنه این وضعیت اگه بخواد ادامه پیدا کنه خدایی نکرده کم کم ضعیف میشی ، قربونت برم.
راستییییییییی یه خبر خوب تا چند ماه دیگه دو تا همبازی به همبازیات اضافه میشه نی نی عمه جون و نی نی زن عمو جون که هنوز به دنیا نیومدن عمه جون پسمل داره و زن عموجون دخمل ایشالله که دوتاشون صحیح و سالم به دنیا بیان.
چند هفته پیش سرماخورده بودی خیلی اذیت شدی بردمت دکتر یه شربت نسخه کرد که مرتب بهت میدادم خدارو شکر تب نکردی و الان خیلی بهتری عزیزم.