شش ماهگي
ماهه شدم هولااااااااا ديگه بايد غذا بخولم.
وروجك مامان شش ماهگيت مبارك.
ديروز واكسن داشتي صبح ساعت 10:30 با زن عموجون برديمت مركز بهداشت ، قربونت برم كه اينقدر زود ساكت ميشي بعد از اينكه واكسنتو ميزنن.نگران بودم كه تب كني آخه قطره استامينوفن كه بهت ميدم بالا مياري تا الان چند مدل قطره رو امتحان كردم ولي فايده نداشته هيچ كدوم بهت نميسازه.وقتي آوردمت خونه خوابيدي بعداز اينكه بيدار شدي شروع كردي به گريه كردن و جيغ زدن من و بابايي يه جورايي آرومت مي كرديم ولي پاهاتو كه تكون ميدادي دوباره گريه ات شروع ميشد.
شب تب كردي چون قطره نميخوري ساعت 12 برات شياف گذاشتم بعد ديگه راحت خوابيدي ولي تا صبح دماي بدنتو چك مي كردم كه نكنه خداي نكرده بالا بره ، امروز يه كم سرحال تري قربونت برم.ايشالله كه هميشه سالم و سلامت باشي.
امروز براي اولين بار واست غذا درست كردم قاشق اول رو كه بهت دادم انگاري زياد خوشت نيومد يه كم نگران شدم ولي قاشق دوم رو كه بهت دادم دنبال بقيه اش مي گشتي خيلي ذوق كردم از اين به بعد با عشق برات غذا درست ميكنم عزيزم نوش جونت.